از وقتی تو را دیده غیر از صدای عشق نشنیده آواز بلندی از جنس رهایی که هیچگاه در پرده ی تنگ شنوایی نمی گنجد هر آن تصویری که از قلموی نقل بر دیباچه ی عقل از بهشت وجود دارد را در نگاهِ زیبای تو دیده طبیبِ دل بیمارم ! بگذار فاش بگویم که دلم از وقتی صدای عشق را شنیده بهشتِ دوست داشتن را در چشمهای زیبای تو دیده بهرام باعزت
و تو آن شعر محالی که هنوز با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام چشم بگشای و مرا باز صدا کن ای عشق که من از لهجه ی چشمان تو شاعر بشوم و تو را سطر به سطر و تو را بیت به بیت و تو را عشق به عشق. شاید اینبار تو را پیش تو با مرگ خود آغاز کنم حمید مصدق
درباره این سایت